تحلیل نقش نگرش مصرفکننده در مسیر ارزشآفرینی برند (مطالعه موردی: فروشگاههای زنجیرهای رفاه)
هدف این پژوهش تبیین تأثیر نگرش مصرفکننده بر ارزشآفرینی برند در فروشگاههای زنجیرهای رفاه است. پژوهش حاضر به روش توصیفی-همبستگی و از نوع پیمایشی انجام شد. جامعه آماری شامل مشتریان فروشگاههای زنجیرهای رفاه بود و حجم نمونه با بهرهگیری از فرمول کوکران 384 نفر تعیین گردید. ابزار جمعآوری دادهها پرسشنامه استاندارد با مقیاس پنجدرجهای لیکرت بود که روایی آن با نظر متخصصان و پایایی آن با آلفای کرونباخ 0.81 تأیید شد. برای آزمون مدل مفهومی و فرضیههای پژوهش از مدلسازی معادلات ساختاری مبتنی بر حداقل مربعات جزئی و نرمافزار SmartPLS استفاده شد و روابط بین متغیرهای پنهان در قالب تحلیل مسیر مورد بررسی قرار گرفت. نتایج مدلیابی معادلات ساختاری نشان داد که نگرش مصرفکننده اثر معنادار و مستقیمی بر وفاداری برند و قصد خرید مجدد دارد. همچنین شرایط علّی به طور مثبت بر شرایط زمینهای (β=0.827، p<0.001)، شرایط مداخلهگر (β=0.725، p<0.001) و مقولههای محوری (β=0.326، p<0.001) اثر میگذارد. تعاملات برند-مشتری، تجربه خرید، کیفیت ادراکشده و تبلیغات برند از مهمترین عوامل مؤثر بر شکلگیری نگرش مثبت و ارزش ویژه برند شناسایی شدند. در نهایت، رابطه راهبردها و پیامدها نیز معنادار گزارش شد (β=0.712، p<0.001). پژوهش حاضر نشان داد که نگرش مصرفکننده نقش بنیادی در شکلدهی ارزش ویژه برند در فروشگاههای زنجیرهای رفاه دارد و از طریق تقویت تجربه خرید، تبلیغات اثربخش و کیفیت ادراکشده میتوان وفاداری و قصد خرید مجدد مشتریان را افزایش داد. بهبود تعاملات برند-مشتری و توجه عمیق به ادراکات و احساسات مصرفکنندگان، مسیر پایدار ارزشآفرینی برند را تقویت میکند.
ارائه مدل راهکارهای بهرهمندی از فناوریهای نوین در توسعه ورزش بدمینتون
هدف پژوهش، ارائه مدل جامع راهکارهای بهرهمندی از فناوریهای نوین در توسعه ورزش بدمینتون در عراق است. این پژوهش با رویکرد آمیخته کیفی–کمی و با هدف کاربردی انجام شد. در بخش کیفی، دادهها از طریق مصاحبههای نیمهساختاریافته با ۱۲ نفر از خبرگان شامل اعضای هیئت علمی، مربیان ملی، مدیران فدراسیون و کارشناسان گردآوری شد و تحلیل مضمون از طریق کدگذاری سهمرحلهای (مضامین پایه، سازماندهنده و فراگیر) صورت گرفت. در بخش کمی، پرسشنامهای مبتنی بر یافتههای کیفی تدوین شد و از طریق نمونهگیری میدانی میان ورزشکاران، مربیان و متخصصان بدمینتون توزیع گردید. روایی پرسشنامه با نظر خبرگان و تحلیل عاملی اکتشافی و تأییدی و پایایی آن از طریق آلفای کرونباخ و پایایی ترکیبی بررسی شد. دادهها با نرمافزارهای SPSS و SMART-PLS تحلیل شدند و برای آزمون مدل ساختاری از روش حداقل مربعات جزئی و برای بررسی قدرت پیشبینی مدل از PLS-Predict استفاده شد. بخش کیفی ۱۴۴ مضمون پایه استخراج کرد که ۵۱ مضمون مربوط به کارکردهای فناوریهای نوین و ۹۳ مضمون مربوط به راهکارهای بهرهمندی بودند. نتایج مدلسازی نشان داد راهکارهای بهرهمندی از فناوریهای نوین بهطور معناداری بر سه دسته راهکارهای «آموزشی و پژوهشی» (β=0.606, T=3.364)، «کلان» (β=0.769, T=2.741) و «سازمانی» (β=0.807, T=3.841) تأثیر مثبت دارند. همچنین تمامی مقادیر Q² مثبت و RMSE مدل PLS کمتر از مدل خطی بود که نشاندهنده قدرت پیشبینی بالای مدل است. نتایج پژوهش نشان میدهد فناوریهای نوین تأثیری گسترده و چندبعدی بر توسعه بدمینتون دارند و در سطوح اجتماعی–فرهنگی، ملی–بینالمللی و ورزشی نقشی تعیینکننده ایفا میکنند. این فناوریها علاوه بر ارتقای کیفیت آموزش، افزایش کارایی تمرینات و بهبود اطلاعرسانی ورزشی، زمینهساز کارآفرینی، حکمرانی مطلوب و تحول ساختاری در فدراسیون بدمینتون هستند. مدل ارائهشده میتواند بهعنوان مبنای برنامهریزی برای سیاستگذاران، مدیران ورزشی و نهادهای اجرایی جهت توسعه بدمینتون مبتنی بر فناوری مورد استفاده قرار گیرد.
بررسی تأثیر روشهای نوین آموزش حسابداری بر یادگیری و بالندگی دانشآموختگان حسابداریبررسی تأثیر روشهای نوین آموزش حسابداری بر یادگیری و بالندگی دانشآموختگان حسابداری
هدف پژوهش، بررسی تأثیر روشهای نوین آموزش حسابداری بر یادگیری و بالندگی دانشآموختگان حسابداری است. این پژوهش از نظر هدف، کاربردی و از حیث روش اجرا توصیفی ـ پیمایشی است. در مرحله نخست، مؤلفههای مرتبط با یادگیری و بالندگی حسابداران از طریق مطالعات کتابخانهای و مصاحبه با خبرگان شناسایی شد. سپس پرسشنامه محققساخته بر اساس شاخصهای استخراجشده طراحی و بین ۳۰۰ نفر از مدیران ارشد و میانی حوزه مالی شرکتهای شهر تهران و کارشناسان و مدیران فارغالتحصیل حسابداری در شرکتهای دولتی و خصوصی توزیع گردید. روایی پرسشنامه با شاخص CVR و پایایی آن با ضریب آلفای کرونباخ (0.83) تأیید شد. دادهها با استفاده از مدلسازی ساختاری تفسیری (ISM) و نرمافزارهای SPSS26 و SmartPLS3 تحلیل شدند و شاخصهای برازش مدل نیز مورد ارزیابی قرار گرفت. یافتههای حاصل از مدلسازی ساختاری تفسیری نشان داد که مدل پژوهش شامل پنج سطح است و شاخصهای سطح پنجم—از جمله تربیت حسابداران مدرن و دیجیتال، بهبود یادگیری فعال، تقویت خودآموزی، حفظ بهتر اطلاعات، افزایش تعامل، آگاهی اجتماعی و حفظ دانش—بیشترین تأثیرگذاری را دارند. نتایج تحلیل معادلات ساختاری حاکی از تأیید اثر معنادار روشهای نوین آموزش حسابداری بر یادگیری و بالندگی حسابداران بود (p<0.001، t=11.59، β=0.88). همچنین مقدار R² برای راهبردها 0.77 و برای پیامدها 0.79 بهدست آمد که نشاندهنده توان تبیین مناسب مدل است. نتایج نشان میدهد که بهکارگیری روشهای نوین آموزش حسابداری تأثیر مثبت و معناداری بر یادگیری، توسعه مهارتها، عملکرد شغلی و بالندگی حرفهای حسابداران دارد و میتواند به کاهش فاصله بین آموزش نظری و نیازهای واقعی بازار کار کمک کند.
طراحی و تبیین مدل مستندسازی و تسهیم دانش مدیران و کارکنان بانکهای ایرانی
هدف این مطالعه طراحی و تبیین مدلی جامع برای مستندسازی و تسهیم دانش مدیران و کارکنان بانکهای ایرانی است. پژوهش حاضر یک مطالعه کیفی مبتنی بر رویکرد دادهبنیاد است. دادهها از طریق مصاحبههای نیمهساختاریافته با مدیران و کارکنان واجد شرایط در بانکها جمعآوری شد. شرکتکنندگان با روش نمونهگیری هدفمند و بهصورت گلولهبرفی انتخاب شدند و پس از انجام یازده مصاحبه، اشباع نظری حاصل گردید. تحلیل دادهها در سه مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی انجام شد. برای افزایش دقت و پایایی تحلیلها از بررسی همکار و گروه کانونی استفاده شد و نسخههای اولیه کدها و مفاهیم با مشارکتکنندگان منتخب بازبینی و اصلاح شد تا اعتبار درونی مدل تضمین شود. نتایج نشان داد مدل نهایی شامل شش بعد اصلی است که هر یک از آنها نقش مشخصی در تسهیم و مستندسازی دانش دارند. این ابعاد شامل شرایط علّی، عوامل زمینهای، شرایط مداخلهگر، پدیده محوری، استراتژیها و پیامدها هستند. در مجموع ۳۳ مؤلفه و ۹۶ شاخص در مدل شناسایی شد که ساختاری جامع برای درک و تبیین فرآیندهای دانشی در بانکها فراهم میکند. ابعادی همچون سیستم انگیزشی، جانشینپروری دانشی، ساختار سازمانی، زیرساخت فناوری اطلاعات، و فرهنگ سازمانی از مهمترین عناصر اثرگذار در تقویت رفتارهای تسهیم دانش شناخته شدند. نتایج پژوهش نشان میدهد که بهکارگیری یک مدل جامع مبتنی بر ابعاد مختلف انسانی، ساختاری و فناورانه میتواند توان سازمانها را در حفظ، انتقال و بهکارگیری دانش افزایش دهد. این مدل میتواند چارچوبی کاربردی برای بهبود فرآیندهای دانشی و ارتقای کارآیی سازمانی در بانکهای ایرانی فراهم سازد و از خروج دانش حیاتی در اثر جابهجایی یا بازنشستگی کارکنان جلوگیری کند.
طراحی و اعتبارسنجی الگوی نظام جامع تعلیم و تربیت دانشجومعلمان با تأکید بر سند تحول بنیادین آموزش و پرورش
هدف پژوهش، طراحی و اعتبارسنجی الگوی نظام جامع تعلیم و تربیت دانشجومعلمان در دانشگاه فرهنگیان با تأکید بر سند تحول بنیادین آموزش و پرورش است. پژوهش حاضر از نوع آمیخته اکتشافی بود. در بخش کیفی، 20 نفر از خبرگان تعلیموتربیت و مدیران دانشگاه فرهنگیان با روش نمونهگیری هدفمند و معیار اشباع نظری انتخاب شدند و دادهها از طریق مصاحبه نیمهساختاریافته گردآوری شد. تحلیل دادههای کیفی با کدگذاری سهمرحلهای (باز، محوری، انتخابی) و با استفاده از نرمافزار MaxQDA انجام شد. در بخش کمی، جامعه آماری شامل مدیران، معاونان، اساتید و دانشجومعلمان بود و نمونه 821 نفری با روش نمونهگیری خوشهای و فرمول کوکران تعیین شد. ابزار کمی پرسشنامه محققساخته 41 سؤالی با طیف لیکرت پنجدرجهای بود که روایی و پایایی آن با روشهای CVR، CVI، تحلیل عاملی تأییدی، پایایی ترکیبی و آلفای کرونباخ بررسی و تأیید شد. تحلیل دادههای کمی با SPSS-21 و Lisrel-8 انجام گرفت. نتایج تحلیل مضمون نشان داد که از 41 شاخص شناساییشده، 8 مؤلفه اصلی استخراج شد: مدیریت دانشگاه، ارزشیابی آموزشی، امکانات آموزشی، ساختار سازمانی، فرهنگ سازمانی، حمایت سازمانی، اعتماد و ارتباط اجتماعی. تحلیل عاملی تأییدی نشان داد که تمامی گویهها دارای بارعاملی معنادار (بیش از 0.72) و آماره t بالاتر از 1.96 بودند. شاخصهای برازش مدل شامل GFI=0.93، AGFI=0.91، CFI=0.95 و RMSEA=0.07 همگی در محدوده قابل قبول بودند که نشاندهندۀ برازش مطلوب الگوی نهایی است. همچنین، آزمون t تکنمونهای برای ارزیابی تناسب مدل از دید متخصصان نشان داد که تمامی مؤلفهها معنادار و بالاتر از حد میانگین معیار بودند (Sig<0.01). پژوهش حاضر الگوی جامعی ارائه میکند که بر اساس مؤلفههای کلیدی شناساییشده، از اعتبار نظری و تجربی برخوردار است و میتواند برای ارتقای کیفیت تربیت دانشجومعلمان و اجرای اثربخشتر سند تحول بنیادین در دانشگاه فرهنگیان مورد استفاده قرار گیرد.
الگوی کارآفرینی راهبردی مبتنی بر توسعه مالی: مطالعهای در شرکتهای کوچک و متوسط گردشگری (SMEs)
هدف این پژوهش ارائه یک الگوی کارآفرینی راهبردی مبتنی بر توسعه مالی در شرکتهای کوچک و متوسط گردشگری است. این پژوهش یک مطالعه آمیخته بنیادی–کاربردی است که در دو فاز کیفی و کمی انجام شد. در فاز کیفی، متغیرهای کلیدی با استفاده از فراترکیب، تحلیل محتوا و نظرات خبرگان شناسایی شدند. سپس در فاز کمی، از روش AHP فازی برای رتبهبندی مؤلفههای توسعه مالی، از مدلسازی ساختاری تفسیری (ISM) برای تعیین ساختار علی–سطحی عوامل، و از مدلسازی معادلات ساختاری (PLS-SEM) برای آزمون روابط بین متغیرها استفاده شد. دادهها از مدیران و کارشناسان شرکتهای کوچک و متوسط گردشگری گردآوری و با آزمونهای t و ANOVA اعتبارسنجی شدند. یافتهها نشان داد محیط نهادی بالاترین وزن را در توسعه مالی دارد (0.358) و تمامی مؤلفههای توسعه مالی با وضعیت مطلوب فاصله معنادار دارند (Sig < 0.05). در حوزه کارآفرینی راهبردی، عوامل فردی–اجتماعی و عوامل نوآورانه در وضعیت مطلوب قرار داشتند اما عوامل سازمانی، اقتصادی، محیطی و فرصتها با وضعیت مطلوب فاصله معنادار نشان دادند (Sig < 0.05). نتایج ISM بیانگر زیربنایی بودن محیط نهادی در توسعه مالی و عوامل محیطی در کارآفرینی راهبردی بود. مدل PLS نشان داد توسعه مالی تأثیر مثبت و بسیار قوی بر کارآفرینی راهبردی دارد (β = 0.851 ; t = 42.674). همچنین محیط نهادی و بخش پولی قویترین پیشبینهای توسعه مالی و عوامل محیطی، اقتصادی و نوآورانه مهمترین عوامل اثرگذار بر کارآفرینی راهبردی بودند. نتایج پژوهش نشان داد که توانمندسازی کارآفرینی راهبردی در SMEs گردشگری بهطور اساسی به کیفیت محیط نهادی و سطح توسعه مالی وابسته است. وجود شکاف جدی میان وضعیت موجود و مطلوب توسعه مالی و همچنین ضعف در عوامل سازمانی و محیطی کسبوکار بیانگر ضرورت اصلاح ساختارهای نهادی، بهبود زیرساختهای مالی و تقویت ریسکپذیری و انعطافپذیری کارآفرینانه است. در مجموع، مدل پیشنهادی نشان میدهد که کارآفرینی راهبردی زمانی امکانپذیر است که اصلاحات مالی و نهادی در کنار تقویت بنیانهای محیطی و نوآورانه بنگاهها به شکل همزمان دنبال شود.
مطالعه تطبیقی چالشهای اساسی مدیریت منابع انسانی در بانکهای خصوصی و دولتی استان آذربایجان غربی و ارائه الگوی مناسب
هدف این پژوهش، شناسایی و تحلیل چالشهای اساسی مدیریت منابع انسانی در بانکهای خصوصی و دولتی استان آذربایجان غربی و ارائه الگوی مناسب برای بهبود بهرهوری منابع انسانی در صنعت بانکداری است. این پژوهش از نوع کیفی و کاربردی است که در سه مرحله انجام شد. در مرحله نخست با استفاده از روش سنتز پژوهی، الگوی اولیه چالشهای اساسی مدیریت منابع انسانی طراحی گردید. در مرحله دوم، دادهها از طریق مصاحبههای نیمهساختاریافته با ۱۹ نفر از مدیران و کارکنان بانکهای استان آذربایجان غربی جمعآوری شد. انتخاب مشارکتکنندگان با روش هدفمند و تا مرحله اشباع نظری ادامه یافت. در مرحله سوم، الگوی حاصل با بهرهگیری از پرسشنامه و نظرات خبرگان اعتبارسنجی شد. دادهها با استفاده از کدگذاری باز، محوری و انتخابی تحلیل گردیدند. نتایج نشان داد که چالشهای مدیریت منابع انسانی در بانکهای دولتی و خصوصی در سه بعد رفتاری، ساختاری و زمینهای قابل طبقهبندی هستند. در بعد رفتاری، مسائلی نظیر بیانگیزگی، تبعیض شغلی و مقاومت در برابر تغییرات برجسته بودند. در بعد ساختاری، عواملی چون نبود نظام شایستهسالاری، ضعف نظام ارزیابی عملکرد و شکاف مهارتی شایعتر بود. در بعد زمینهای نیز تحریمهای اقتصادی، فشارهای سیاسی و کمبود نیروی ماهر از چالشهای کلیدی شناسایی شدند. هر سه بعد شناساییشده تأثیر منفی معناداری بر بهرهوری کارکنان بانکها داشتند. بهبود مدیریت منابع انسانی در صنعت بانکداری مستلزم آسیبشناسی جامع در سه بعد رفتاری، ساختاری و زمینهای است. الگوی ارائهشده میتواند به عنوان مبنایی برای تصمیمگیریهای استراتژیک و توسعه سیاستهای کارآمد در راستای افزایش بهرهوری و نگهداشت سرمایه انسانی در بانکها مورد استفاده قرار گیرد.
تحلیل نقش الگوی کارآفرینی بر انتخاب استراتژیهای بازاریابی دیجیتال در کسبوکارهای نوپا
هدف این پژوهش، شناسایی و تبیین نقش الگوی کارآفرینی در فرآیند انتخاب و اجرای استراتژیهای بازاریابی دیجیتال در استارتاپها است. پژوهش حاضر از نوع کیفی و با رویکرد اکتشافی انجام شد. جامعه آماری شامل کارآفرینان، مدیران بازاریابی دیجیتال و بنیانگذاران استارتاپهای فعال در شهر تهران بود. نمونهگیری به روش هدفمند انجام شد و تا رسیدن به اشباع نظری ادامه یافت. در مجموع ۱۹ مصاحبه نیمهساختاریافته با مشارکتکنندگان انجام و دادهها بهصورت واژهبهواژه پیادهسازی شد. تحلیل دادهها با استفاده از نرمافزار NVivo نسخه ۱۴ و بر اساس مراحل ششگانه تحلیل مضمون براون و کلارک انجام گرفت. برای اطمینان از اعتبار دادهها از بازبینی مشارکتکنندگان و بررسی همزمان توسط دو پژوهشگر استفاده شد. نتایج تحلیل مضمون نشان داد که چهار مضمون اصلی شامل (۱) ویژگیهای کارآفرینانه در تصمیمگیری بازاریابی دیجیتال، (۲) عوامل مؤثر بر انتخاب استراتژیهای بازاریابی دیجیتال، (۳) نقش فناوری و داده در تدوین استراتژیهای دیجیتال، و (۴) پیامدهای بهکارگیری الگوی کارآفرینی در بازاریابی دیجیتال استخراج شدند. یافتهها حاکی از آن است که خلاقیت، ریسکپذیری، یادگیری مستمر و تحلیل دادهمحور، مؤلفههای کلیدی تصمیمگیری در بازاریابی دیجیتال هستند. همچنین، بهکارگیری الگوی کارآفرینی موجب ارتقاء مزیت رقابتی، بهبود تعامل با مشتری و افزایش پایداری سازمانی شد. نتایج پژوهش نشان میدهد که ترکیب ویژگیهای کارآفرینانه با دادهمحوری و فناوری دیجیتال، موجب شکلگیری استراتژیهای بازاریابی مؤثرتر در استارتاپها میشود. این رویکرد نهتنها به نوآوری مستمر و رشد پایدار کمک میکند، بلکه توان سازگاری و تصمیمگیری چابک در محیطهای پویا را تقویت مینماید.
دربارهی مجله
نشریه آموزش، تربیت و توسعه پایدار یک فصلنامه علمی با دسترسی آزاد و داوری دوسویه کور (Double-Blind Peer Review) است که بهصورت تخصصی به انتشار مقالات علمی در حوزههای آموزش، تربیت و توسعه پایدار میپردازد. این نشریه بهمنظور تبیین و تقویت پیوند میان آموزش و توسعه پایدار، بستری علمی برای تبادل دانش میان پژوهشگران، سیاستگذاران، معلمان، مدیران آموزشی و فعالان توسعه فراهم میسازد.
تمرکز اصلی این نشریه بر مطالعات بینرشتهای در راستای اهداف توسعه پایدار سازمان ملل (SDGs) بهویژه هدف چهارم (آموزش با کیفیت)، هدف هشتم (کار شایسته و رشد اقتصادی) و هدف سیزدهم (مقابله با تغییرات اقلیمی) است. مقالات این نشریه میتوانند به شکل مطالعات تجربی، نظریهپردازی، نوآوریهای روششناختی، مطالعات موردی و مرور نظاممند ارائه شوند.
درباره مجله " آموزش، تربیت و توسعه پایدار"
- صاحب امتیاز: انتشارات علمی ماهر
- وضعیت چاپ: الکترونیکی
- دوره چاپ: فصلنامه
- زبان مجله: فارسی همراه با خلاصه مبسوط انگلیسی
- نوع مجله: علمی- پژوهشی
- دسترسی به مقالات: رایگان
- نوع داوری: دوسو ناشناس (حداقل دو داور)
- مدت زمان بررسی اولیه: 3 الی 5 هفته
- زمان داوری: 2 تا 3 ماه
- هزینه داوری: ندارد
- ایمیل مجله: admin@journaltesd.com